چشمانش گشاد شد و زود دوید
بر نیمکتی نشست در راهی
که از آن میگذشت زن زیبایی
مردک پر فریب و حیلت ساز
رفت پای درخت و کرد آواز
گفت:به به چقدر زیبایی!
چه سری چه تنی عجب پایی!
دستو پایت سفید رنگ و قشنگ!
نیست زیباتر از سفیدی رنگ
گر خوش آواز بودی و خوش خوان!
نبودی بهتر از تو در زنان!
زن می خواست هی ناز کند
تا که آوازش آشکار کند!
زن زیبا چشم بست و چون ندید
مردک جست ......و زود پرید
!
نظرات شما عزیزان:
ادامه مطلب